این روایت از چهارسال پیش به مشهد گره خورد؛ وقتی محدثه رجبلو، قهرمان کبدی آسیا، با رتبه ۱۱۰۰ در کنکور، در رشته پرستاری مشهد پذیرفته و بهعنوان دانشجوی کارشناسی رشته پرستاری در دانشگاه فردوسی مشهد مشغول تحصیل شد. او که از چهارسال گذشته ساکن خیابان اندیشه و محله حجاب شده است، تصمیم دارد برای بازیهای آسیایی دوره بعد هم عضوی از تیم ملی ایران باشد.
او میگوید: نیت کردهام که در شهر امامرضا (ع) بمانم و اگر در مسابقات آسیایی سهسال دیگر مقامی کسب کردم، مدالم را به حرمش تقدیم کنم. او حالا که دهه سوم زندگیاش را آغاز کرده است، مقام اول تیمی استانی سال۹۸ در استان گلستان، مقام اول لیگ برتر کبدی سال۹۹ و مقام سوم بازیهای آسیایی۲۰۲۳ را در کارنامه ورزشیاش دارد.
دوران کودکی محدثه به بازی هفتسنگ و والیبال و وسطی (وسطتنها) و بازیهای هیجانی دیگر میگذشت. دوچرخهسواری از بازیهایی بود که خیلی دوست داشت و خیلی وقتها النگوهایش ضمن زمینخوردن با دوچرخه و شیطنتهای پسرانه میشکست؛ «از هشتسالگی تا پنجسال بعدش تکواندو کار میکردم و کمربند مشکی را هم گرفتم و قصد داشتم آن را ادامه بدهم، اما دوستانم یک روز به من گفتند که برای بازیهای کبدی میروند و خواستند که همراهشان شوم.»
آن موقع قد و استایل محدثه برای کبدی خوب بود. مربی از بازیاش خوشش آمد و گفت «اشکالی ندارد که تکنیک بلد نیستی؛ قدرت بدنی خوبی داری و مهاجمهای حریف را خیلی خوب مهار میکنی.» آن موقع تکواندو کمکم برای محدثه کمرنگ و از پانزدهسالگی وارد بازیهای کبدی شد؛ «سال۸۷ عضو تیم ملی جوانان شدم. تیم ملی جوانان اعزامی به مالزی داشت و من داخل اردوها بودم، اما از نیمه رها کردم.» تمرینها در گرگان برگزار میشد که یکساعتونیم با محل زندگیاش فاصله داشت و، چون از درسهایش عقب میماند، به پیشنهاد پدرش دیگر بیخیال ورزش شد.
«در ایران مسابقات لیگ رشته کبدی برگزار میشود، اما درآمد آن، خیلی کم است.» این را محدثه میگوید و توضیح میدهد: بازیکن معمولی ۴، ۳ میلیونتومان میگیرد و بازیکن ملی ۱۲میلیونتومان در ماه. ولی در کشوری مانند هندوستان وضعیت متفاوت است. لیگ کبدی برای هندوستانیها خیلی ارزشمند است و درآمد بسیار خوبی دارد.
سیچهل ورزشکار ایرانی در هند لژیونر هستند و قراردادهای میلیاردی هم میبندند. بهتازگی فدراسیون دارد تلاش میکند که بانوان را هم به عنوان لژیونر به کشورهایی مثل هندوستان بفرستند. محدثه میگوید: اگر در اینجا هم مثل هندوستان حمایت کنند، این همه ورزشکار عالی در کبدی را از دست نمیدهیم و لیگ خودمان پویاتر میشود.
او حرفهایش را اینطور ادامه میدهد: بچههایی که به همراه تیم ملی کبدی ایران در بازیهای آسیایی مقامآورند، این امکان را دارند که در ارگانهای مختلف دولتی استخدام شوند.
بیشتر آسیبهای کبدی مربوطبه دست و پاست و احتمال شکستگی در این عضوها و بینی زیاد است. محدثه انگشتهایش را نشانم میدهد و میگوید: هشتانگشتم هرکدام دوسهبار شکستهاند و یک بار هم مچ پایم در رفت که بعداز جاانداختنش در مدت کوتاهی دوباره به مسابقات برگشتم. آنقدر کار شکستهبندها را دیدهام که حالا دیگر خودم میتوانم شکستگیهایم را جا بیندازم و با کمترین استراحت به بازیها
برگردم.
ممکن است برای گرفتن پای حریف بروی و پای او با صورتت برخورد کند؛ «این شکستگیها در بازی طبیعی است و اصلا خطا به شمار نمیآید. در مسابقات هیچ گارد دفاعی برای صورت یا بدن وجود ندارد و لباس کبدی یک بلوز و شلوار است که زیر آن هم یک لباس دیگر پوشیده میشود.»
او بعضی وقتها ناامید میشد. درس و امتحان، کارآموزی، خورد و خوراک، دوری از خانواده، هزینههای رفتوآمد به اردوها همه به محدثه تحمیل میشد و اذیتها و زخمزبانها هم باری روی همه مشکلات بود؛ «میخواستم ادامه ندهم، اما مشاور تیم دائم به من میگفت تو مثل یک ققنوسی که سختیهای مسیر را طی کردهای و باید ادامه دهی. نباید کم بیاری و باید خودت را بالا بکشی.»
او درباره قبولشدنش در دانشگاه مشهد میگوید: «مشهد را خیلی دوست دارم. قبل از این انتخاب، ۱۷ رشته دندانپزشکی در شهرهای مختلف را انتخاب کرده بودم، اما قسمتم پرستاری دانشگاه مشهد بود».
محدثه برای بازی در کبدی الگویی ندارد؛ چون خودش خوب بازی میکند، ولی دوست دارد مثل خانم رحیمزاده، مربیاش که بچهها را متحد میکند، باشد تا تیم با یکیشدن قویتر شود و آرزویش این است که کاپیتان تیم بانوان کبدی ایران باشد؛ در همین راستا کارت مربیگریاش را گرفته است تا به قوانین بازی واقف باشد. البته هدفش این است که هم از نظر علمی و هم عملی به قدری خوب باشد که مربیها بگویند «تو میتوانی تیم را مدیریت و رهبری کنی» و میگوید: البته کاپیتانبودن تجربه و صبوری و کنترل هیجان و استرس میخواهد که من تمرین میکنم تا به آن شخصیت نزدیک شوم.
عاشق کبدی است و به همان اندازه هم پرستاری و درمان بیماران را دوست دارد. دوباره به روزهای کودکی اش برمیگردد و بازیهای کودکانه؛ «یکی از علایق کودکیام این بود که جراح قلب شوم. به پدرم میگفتم بابا تو منشی من شو.» بزرگتر که شد، عاشق پرستاری شد؛ «چون عاشق این کار هستم، هم سعی میکنم کارم را صحیح انجام دهم و هم سرعت عمل داشته باشم.»
الان هم با اینکه کارآموزیاش در یک بخش است، دائم در زمان استراحت به بخشهای دیگر سر میزند و در هر بخشی اگر کاری از دستش برآید، انجام میدهد. میگوید: دوست دارم تمرینم یا کارم جوری باشد که شب خسته از تلاش مفیدم به خواب بروم.
خیلی وقتها بیمار میگوید «نمیخواهم دانشجو برایم کار کند» و ممکن است به علت مشکلات عصبی چیزی به سمتت پرت کنند، اما او ناراحت نمیشود و همه اینها را بخشی از کار میداند و میگوید: آنها من را بیشتر یاد خدا میاندازند و نعمتهایش را شکر میکنم.
معتقد است اگر به خدا توکل کنی، خودش کارها را درست میکند و توضیح میدهد: وقتی داشتم از پرتگاه میافتادم، خدا طوری به من قدرتش را نشان داد که تعجب کردم. همیشه سعی میکنم خدا را راضی نگه دارم. گاهی حتی از مسابقات جا ماندهام، اما طوری که اصلا فرمولی نداشته، کار درست شده است.
امام رضا (ع) را هم خیلی دوست دارد؛ چون روزهای تنهاییاش تمام درددلهایش با اوست. میگوید: دوست دارم بتوانم سه سال بعد در مسابقات آسیایی شرکت کنم و نذر کردهام که اگر مقام آوردم، مدالم را به حرم امامرضا (ع) تقدیم کنم.
* این گزارش چهارشنبه ۱۵ آذرماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۴۹ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.